قصه کاروانسرای طلایی ...

متن اصلی

سال‌ها پیش، زمانی که شاه عباس صفوی پادشاه ایران بود، به فکر افتاد تا سفر را برای بازرگانان و مسافران راحت‌تر کند. او دستور ساخت تا 999 تاکاروانسرا در سراسر ایران بسازن از جمله دستور ساخت کاروانسرای بزرگی را کنار جاده مهم اصفهان به شمال داد تا مسافران و کاروان‌ها شب‌ها بتوانند در جای امن و راحت استراحت کنند. این بنا در شهر کوچک گز ساخته شد، با چهار برج دیده‌بانی در چهار گوشه و یک سردر بلند با تزئینات کاشی‌کاری زیبا. حیاط بزرگش جایی برای بستن اسب و شتر و باز و بسته کردن بارها داشت. شب‌ها چراغ راهنما بر فراز برج‌ها روشن می‌شد تا راه را به قافله‌ها نشان دهد.

کاروانسرای گز مثل یک خانه بزرگِ امن، باعث شد بازرگان‌ها با خیال راحت‌تر سفر کنند و رونق تجارت بیشتر شود.
این بنای تاریخی، نشانه‌ای از مهربانی و دوراندیشی ایرانیان است. حفظ کردنش یعنی یاد گرفتن از گذشته، احترام به زحمت معماران و نگهداری قصه‌های سفر و دوستی در دل سرزمین‌مان.

اطلاعات اثر

رسانه
نوشتاری | قصه
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح

کلیدواژه‌ها

ارزیابی و نقطه‌نظرات

{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده
قصه‌ی «شاه عباس و نگین گرد کویر»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شاه عباس صفوی، سال‌ها پیش، وقتی کاروان‌هایم از کویر داغ عبور می‌کردند، می‌دانستم که این بیابان اگر پناه...

1

1

zeinodin
قصه‌ی «بهار و مهمانخانهٔ آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شهر بهار، از روزگاران کهن کنار دشت‌ها و کوه‌های همدان زندگی کرده‌ام. بادهای خنک بهاری و بوی خاک باران‌خ...

1

1

IMG_0736
قصه‌ی «کوه و مهمانخانه‌ی آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، کوه بلند کنار کویر، هزاران سال است که اینجا نشسته‌ام. باد و خورشید، برف و باران، همه را دیده‌ام. اما یک...

1

1

IMG_0735

وارد شوید

ایمیل *
گذرواژه *